نتایج جستجو برای عبارت :

کله پاچه خوب نخوردی هنوز (طنز)

پاک کردن کله پاچه با دقت و حوصله در منزل، تنها راه مطمئن بودن از سلامتی آن است. طریقه تمیز کردن موهای کله پاچه نکاتی دارد که دانستن آن می تواند به شما در پاک کردن آن در منزل کمک زیادی کند. در این مقاله با کلیه نکات و مراحل پاک کردن کله پاچه آشنا خواهید شد.

ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید شاهرخ ضرغام)
یکی از همرزمان شهید خاطره ای را اینگونه تعریف می کردند:
شاهرخ همش بهم میگفت:( هرطور که شده باید کله پاچه پیدا کنی!). بهش گفتم:( ما اینجا توی آبادان غذای درست و حسابی نداریم؛ انوقت تو میگی کله پاچه پیدا کنم؟؟) خلاصه هر طور که شد با کمک آشپز، یک کله پاچه درست کردیم. شاهرخ کله پاچه برداشت و برد پیش
ادامه مطلب
روش پخت کله پاچه
مواد مورد نیاز برای پختن کله پاچه
کله پاچه گوسفند 1 دست
نخود 100 گرم
پیاز 2 عدد درشت
زرد چوبه 1 ق چ
نمک و فلفل سیاه به میزان لازم
آب ا لیتر یا بیشتر

طرز تهیه کله پارچه ، ترسناک دوست داشتنی
 نخود را از شب قبل خیس کنید و چند بار آب آن را عوض کنید تا هم نفخ آن گرفته شود و هم زودتر پخته شود.

 
ادامه مطلب
روش پخت کله پاچه
مواد مورد نیاز برای پختن کله پاچه
کله پاچه گوسفند 1 دست
نخود 100 گرم
پیاز 2 عدد درشت
زرد چوبه 1 ق چ
نمک و فلفل سیاه به میزان لازم
آب ا لیتر یا بیشتر
سیر 4 تا 5 حبه
طرز تهیه کله پارچه ، ترسناک دوست داشتنی
با اینکه کله پاچه جزو 20غذای منفور و چندش آور جهانی قرار گرفته اما میشه گفت طرفدارانش نه تنها کم نیست بلکه شامل بیشتر افراد ایرانی هم میشه.این غذا رو هر کس به شکل مختلفی طبخ میکنه و من با جستجو در کتب آشپزی و سایتهای ایرانی و خارجی متا
عید بود امروز. حال من اما خوب نبود ... چهارمین روز از چهل روز را گذراندم. با یک دل گرفتگی ژرف.
کمی پروژه ام را پیش بردم. کمی کار خانه کردم. کمی شعر گوش دادم. کمی زبان عربی خواندم. حالا هم دارم ای گل ارغوان شجریان را گوش میدهم.
 
شام کله پاچه داشتیم. این بار من تکه تکه اش کردم. برای اولین بار پوست کله پاچه را هم خوردم. مادر آخرش گفت حالا شدی یه کله پاچه خور واقعی. پرسیدم چه طور ؟ گفت این اولین باری بود که پوست کله را هم خوردی.
لبخند زدم. گفتم اینا نشونه
این روزا به زور خودمو هندل میکنم.
حدود شش هفته مونده به کنکور و کلافه م ...پاچه های بنی رو انقد جویدم الان هیچکدوم از شلواراش پاچه ندارن.
پر از تناقضم این روزها .
شما یکم حرف بزنید برام...باهام..خیلی ساکتینا...

.
.
+ میم.الفم که برنمیگرده ای بابا ..
الآن که داشتم پست بیست و دو رو میخوندم یاد یه خاطره افتادم.
چند سال پیش رفته بودیم شمال. تو شالیزار با بر و بچ قدم میزدیم و به صدای قورباغه ها گوش میدادیم و میخندیدیم.
وقتی برگشتیم تمام کفشم و پاچه شلوارم گلی شده بود. خواستم تمیز کنم که دخترعموم نذاشت و خودش تمام گلا رو از رو پاچه شلوارم شست و پاک کرد.
آخ که چقدر بی معرفت شدم من!
ما دخترمون رو یکساله کلاس ورزشی ثبت نام کردیم اول مهر بود خانومهای بزرگتر کلاس به بچه های ما گفتن میخوان برای مربیشون جشن تولد بگیرن نفری ۱۰۰هزار تومن بیارید تا هم ساندویچ و هم کیک بگیرن هم هدیه برای مربی ما شرکت کردیم . امروز دوباره پیام دادن میخوان برای مامان مربی هم جشن تولد بگیرن مامان مربی هم تو کلاس هست همیشه و گفتن نفری صد هزار تومن بیارید . من این دفعه رو نتونستم شرکت کنم خودم که نداشتم اگه به همسرم هم میگفتم میگفت دیگه نمیخواد دخترم
یکی از عادت‌های ما ایرانیا اینه که دوست داریم نظرات خودمونو توی مخ، چشم‌ و چار، حلق و بینی و هر جای دیگه‌ای از بدن طرف مقابل فروکنیم. به طور مثال شما می‌گی من کله‌پاچه دوست ندارم. اصلا کهیر می‌زنم وقتی بوی کله‌پاچه می‌خوره بهم.
 
همونجا یه ایرانی اصیل بهت می‌گه که کله پاچه خوب نخوردی هنوز. پاچه‌های منو بخوری عاشقش می‌شی. یه جوری می‌خوابونمش توی آب‌لیمو و ادویه که انگار داری شیشلیک می‌خوری. بعد برای اینکه عملی ثابت کنه بهت، می‌بردت یه
من هنوز قسمت نشده بخوابمآ
هنوز همچنان بیدارمآ
رفتیم گوشی گرفتیم
خوب شد رفتم باهاشون
قشنگ داشتن  هفتصد اضافه میکردن تو پاچه شون
بعد طرف قالتاقی از سر و ریختش میبارید
اینام که کلا نگم براتون که کلا سر در نمیاوردن و طرف هرچی میگفت میگفتن راست میگه این بهترینه و با این قیمتم می ارزه حتما
خلاصه که نذاشتم بره تو پاچه شون و بردمشون پیش س جان
کلی حرمتمونو گرفت
الهی بمیرم فقط 100 سود گرفت بچه م
ولی راضیم از خریدمون
 
ساعت 12 شب برگشتیم راست رفتیم خونه ن_
مغز گوسفند و یا گاو را می توان در آب کله پاچه یا به طور جداگانه به صورت ساندویچی میل نمود. البته کله پاچه و به خصوص مغز آن طرفداران خاص خودش را دارد و شاید همه از آن استقبال نکنند. اما به عنوان یک بی طرف می توانم بگویم طعم گوشت سر و بناگوش، همچنین پاچه ها و ساندویچ زبان آن بسیار لذیذ می باشند. در ادامه با طرز تهیه ساندویچ مغز همراه ما باشید.
 

ادامه مطلب
 
غروب ماه رمضان بود، ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوال پرسی یک قابلمه از من گرفت. بعد داخل کله پزی رفت. به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی میده؟ گفت راست می گی، ولی برای من نیست. یک دست کامل کله و پاچه و چند تا نان سنگک گرفت.
 
وقتی بیرون آمد ایرج با موتور رسید، ابراهیم هم سوار شد و خداحافظی کرد. با خودم گفتم: لابد چند تا رفیق جمع شدند و با هم افطاری می خورند. از اینکه به من تعارف نکرد ناراحت شدم.
 
فردای آن ر
امروز با خواهرم حدودای ساعت چهار رفتیم لب ساحل 
محل اقامتمون خیلی فاصله کمی داشت 
رفتیم و یکم تو آب راه رفتیم و اومدیم صدف جمع کنیم . یه اقایی که معلوم بود جنوبی بود اومد و یه مشت صدف اورد گفت این برای شما . اولش گفتم چقدر مهربونه. بعدش دیدم به طرز حال بهم زنی داره سعی میکنه صمیمی بشه . 
خواهرت چند سالشه؟ تو چند سالته؟محل اقامتتون کجاست ؟کجایی هستین ؟
من سعی میکردم همه رو سر سنگین جواب بدم اما اون کوتاه نمی اومد.
اومد گفت بیاین اینجا پاچه شلوارت
خانه خراب شد و دنیا هنوز هست
بازان زد و صحرا هنوز هست
آن ابر که باریده بود در صحرا
خشکید و تَه کشید و دریا هنوز هست
آزرده ایم ما نکند دنیا هدر رود
دیروز رفته اگر فردا هنوز هست
سر ، عاشق است ، تن ، هویٰ ، جان ، فرشته است
سر ها ز تن جدا شد و جان ها هنوز هست
هرچند مهر باطل افکار من زده
اما بدان که پختن سودا هنوز هست
او گرچه رفت و دل ، دل نمیشود
رویای هرشب و شب ها هنوز هست
اگه تا دوشنبه از این هفته ی شخمی زنده و سربلند بیرون اومدم میام مینویسم واستون
 برنامه چیه؟ 
فردا پرسش اون استاد مَرده که انگار دائم الپریوده و هی پاچه می گیره + کنفرانس که تا چند دقیقه پیش مشغول درست کردن پاورش بودم و خودشو هنوز حفظ نیستم
چهارشنبه:کوییز آناتومی سر و گردن
پنج شنبه:کلاس موسیقی که هیچی تمرین نکردم و کلی نت واسه حفظ کردن دارم
شنبه:پرسش اون استاده که جلسه قبل شاکی شدم گفتم من داوطلب بودم چرا ازم نپرسیدی اونم واسم شاخ و شونه کشید
کتاب معروفی است که مجله آلمانی اشپیگل درباره اش نوشته است کسی که ابن کتاب را دوست نداشته باشد بهتر است هیچ کتابی نخواند. معنی اش را می شود فهمید این کتاب با طرح مدرن و طنز ترد و شهدی که از جمله هایش می چکد تنها به مذاق کسانی خوش نمی آید که سلیقه کتابخوانیشان شبیه سلیقه مرد دباغ درباره رایحه ها به بیراهه رفته است. مشخصا اگر بخواهم نام ببرم می شود کسانی که عادت دارند توی کتابها آبگوشت بخورند و کله پاچه و لنگ و پاچه ...این جور خوراکیها را راسته نوی
از فراقت , من فراغت را نمی جویم هنوز یک نفر بی آنکه باشد , هست و با اویم هنوز شعر گفتن را غمت چون خوب یادم داده ست نکته ای گفتی به تفسیرش غزل گویم هنوز گفتم از جان بگذرم تا گردم از جانان رها پای بر چشمم نهاد از خاک می رویم هنوز برکه با تصویر ماهش عشق بازی می کند دوری و سرمستی از یاد تو می بویم هنوز من نه یک دم زندگی کردم نه مردم بعد تو شانه ات گم شد , پریشان ست گیسویم هنوز فصل کوچ ست و پرنده خانه اش را ترک کرد من که ره با اختیار خود نمی
مث یکی که رژیم داره و دلش کله پاچه میخواد هر روز. یکی که سرماخورده و دلش غذای سرخ شده میخواد. یکی که نازاست و دلش بچه میخواد .مث یکی که دلش بهونه میگیره همش_یه بچه نق نقو_... 
نشستم و بهونه میگیرم. کاسبی اگه بلد بودم،بد نبود، نه؟
کله پاچه در شیراز:
کله پاچه یک غذای چرب ، خوشمزه  و پرانرژی است . این غذا شامل مغز، سیرابی، شیردان، چشم، زبان ، بناگوش گوسفند می باشد . این غذای لذیذ باید به اندازه و محدود مصرف کرد و برای افرادی که چربی خون یا کلسترول بالا دارند مناسب نیست. در ادامه لیستی از کله پاچه در شیراز را برای شما می آوریم.
کله پاچه یکی از غذاهای دیر پز  است و طبخ و پخت آن زمان زیادی را از شما می گیرد . کله پاچه سرشار از پروتئین، آهن و ویتامین های گروه B است. خوردن کله پاچه ی
من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوزمن به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوزغنچه و عطر و بهار و سبزه‌ باز آورده‌ایگرچه با گل‌های گلدان تو مشکوکم هنوزای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحرمن به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوزباز می‌پرسی که امید فراوانت چه شد؟باز می‌گویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوزهر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفتبا یقین‌های پریشان تو مشکوکم هنوزاین‌که می‌آید نه باران، گریه‌های نم‌نم استمن به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز
انواع زیرپوش های آستین دار و رکابی مردانهلباس زیر مردانه از جمله لباس هایی است که اکثر آقایان برای خرید آن توجه زیادی نمی کنند. از اصول اولیه برای انتخاب و خرید لباس زیر مردانه توجه به سایز و نوع پارچه و جنس و کیفیت آن است.بهتر است این موضوع را در نظر داشته باشید که حتماً در لباس زیر خود احساس راحتی داشته باشید؛ زیرا این لباس در کل روز بر تن شما است.لباس زیر نامناسب می تواند کل روز آزار دهنده باشد و شما را اذیت کند.در این مطلب نکاتی را برای انت
من چه گویم از دل زارم که بیمارم هنوزشب شده مهتاب در خواب است وبیدارم هنوزغرق نور وشادمانی آسمان تار شبلیک تاریک است و طوفانی دل زارم هنوزماه خندان کهکشان ها نور بارانغم نهان در دل که از عشقش گرفتارم هنوزمثل مجنون غرق افسون آسمان شاداب و گلگوناشک بارم روز و شب می باشد این کارم هنوز
قاپاما
یکی از بهترین غذاهای ارمنی قاپاما نام دارد که در آن از کدو حلوایی استفاده می شود و طعم بسیار لذیذی دارد.در ارمنستان مردم برای مراسمات خاص یا عید ها قاپاما را می پزند.در تمامی رستوران های ارمنستان قاپاما وجود دارد و شما می توانید میل کنید.پخت قاپاما سخت نیست و شما می توانید خودتان این غذا را بپزید.طرز تهیه قاپاما این گونه است که ابتدا داخل کدو های حلوایی یا کدوهای تنبل را خالی می کنند سپس در داخل آن ها برنج های پخته شده و میوه هایی مثل س
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز...می برم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم ... بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
گرجه با دوری او زندگیم نیست ولی ... یاد او میدمدم جان به رگ و پوست هنوز
رشته مهرو وفا شکر که از دست نرفت ...بر سر شانه من تاری از آن موست هنوز
بعد یک عمر که با او به  وفا سر کردم ...با که این درد بگویم؟!که جفا جوست هنوز
تا دل ناله جانسوز بر آرم همه عمر ...همچو چنگم سر غم بر سر زانوست هنوز
باهمه زخم که سیمین بدل از او دارد
 
سلام
امروز خدمتتون هستیم با یه غذای اصیل و سنتی البرزی که از طالقان تا روستاهای حاشیه رودخانه کرج، اونو درست می‌کنند اما نکته مهمش اینجاست که این غذای سنتی طالقانی‌ها در شب‌های چله یا همون شب یلدا بوده و اسمش «کله پلو» هست.
در قدیم، کله پاچه رو با مقداری پیاز و سیر و نمک می‌ریختند توی ظرف سفالی و اونو توی تنور می‌گذاشتند تا آروم آروم بپزه. بعد، پیاز داغ فراوان با زردچوبه و فلفل سیاه و دارچین درست کرده و بهش آبِ کله پاچه رو اضافه می‌کردن
درستش این بود که تو یه سالن چندهزارنفره واسه ملت کنسرت اجرا می‌کردم نه این که کل شب رو با تِی واسه در و دیوار آشپزخونه چهچهه بزنم و برقصم، آخرشم واسه تشویق خودم دست و سوت بلبلی بزنم!
[پاچه های شلوار گُل‌گُلی مامان‌دوز را پایین می‌کشد و پشت‌چشم ‌نازک‌کُنان از آشپزخانه خارج می‌شود]
بی حرف پیش؛
باید کُشت؛
خروسِ همسایه گاوچران است
مرغِ خانه، خروس خوان به جنگ دیو می رود؛
جنگ ها دو نوع اند:
جنگِ اول، جنگ داد است
جنگِ دوم، جنگِ بیداد است؛
دادی می خواهد و بیدادی به سکوت فرا می خواند؛
در این حیرانی من کله و پاچه بار گذاشته ام.
امروز خیلی سرم شلوغ بود ..از اول صبح که درگیر اسباب کشی و جمع و جور خونه مامان بزرگیم ...که تو خونش پر از خاک اره و براده اهن و گچ و...بود ‌‌‌...
رفتم اونجا کمک ...البته بیشتر تو کارایی مث وصل کردن تلویزیون و آنتن و اینجور چیزا .‌‌...از ظرف و ظروف چیدن متنفرم...مبلا رو چیدیم و جارو کردیم و اومدیم ...
من و خاله ها ...مامان نبود چون دایی رو دعوت کرده بود شام خونمون...
منم ساعت ۴ کلاس داشتم تا چشم وا کردم دیدم ساعت ۴ و نیمه و من با پاچه های بالا زده دارم آشپزخ
بد اومدم تو پارک مجبور شدم دوبار دنده عقب بگیرم
بعد یارو ( فک کنم پارکبان اونجا بود از این لباس ابیا تنش بود ) اومد مثلا فرمون بده بعد که پارک کردم پیاده شدم گفت یه ضرب المثل هست میگه مورچه چیه که کله پاچه اش باشه بعد یکم اومد جلو گفت البته زن چیه که دنده عقبش باشه ...
بله میدونم که من دیگه اون بشر را نخواهم دید و مجالی برای ناراحتی نمیمونه ولی بهم برخورد :| پررو :|
مثل نیلوفر اسیر خواب مردابم هنوز
یا که آن مرداب پیری در تب خوابم هنوز
شاید آوای شباهنگی میان جنگلم
یا شبیه آسمان در دست مهتابم هنوز
یا که شاید تکه ابری سرد و بارانی شدم
یا که در دریای چشمی مثل گردابم هنوز
ماهی ام ، فکر فرار از تنگ های شیشه ای
در تمنای خیال رود پر آبم هنوز
رودم اما، یک مسافر، میروم تا مرز عشق
مثل نیزاری ولی در فکر تالابم هنوز
موجهای خسته ی دریا کنار ساحلم
بی قرار خواهش دریای بیتابم هنوز
هر کسی باشم و یا در هر کجای این جهان
من به د
راستش من هنوز از آن آدمها نشده‌ام که از تنهایی و خلوتشان لذت ببرند و استفاده‌ای مفید کنند. من هنوز برای رابطه‌ای دست و پا میزنم، هنوز دلم را به مخاطب‌های واهی توییتر و اینستا خوش کرده‌ام، هنوز از خودم فرار می‌کنم. اما من این آدم نخواهم ماند. من تغییر می‌کنم و یک روز واقعا تنهایی‌ام را بغل می‌کنم و با یک خروار کتاب و سوال و ایده خلوت می‌کنم.
کتابسرا یا کبابسرا؟ 
میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون از مقایسه تعداد کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه.
 افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت می دیم تو کله پاچه فروشیه، اونم نه برای فکر کردن، بلکه برای خوردن!
گیله مرد
اگرچه دل به کسی داد،جان ماست هنوز           به جان او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پی چندین جفا که با من کرد                  نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل،ز خاطرش بگذار                            جواب داد فلانی ازان ماست هنوز
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاک لحد                به بانگ نعره برآید که جان ماست هنوز
عداوت از طرف آن شکسته پیمانست                  وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز
بتا تو روی ز من برمتاب و دستم گیر             
از کول نمایی ها و اسپویل گرایی های یک عده متنفرم:/طرف می اید از اول تا اخر فیلم را زر زر میکند میرود به درک اعلا واصل می شود "_" حداقل خلاصه کن:/یک مومنت هم جا نینداخته:/مگر میمیری که ان زبانت را در کامت بگیری و لال شوی و اسپویل نکنی ؟:/،ولو اینکه من بخواهم با سیخ داغ در حالی که تهدید به کور کردنت میکنم ،بازجویی ات کنم؟! :/
از قول های احمقانه ای که به خودم داده ام این است که اگر یک بار دیگر به سرم زد بروم که بگویم برایم اسپویل کنید فرقی ندارد که باشد از
از کول نمایی ها و اسپویل گرایی های یک عده متنفرم:/طرف می اید از اول تا اخر فیلم را زر زر میکند میرود به درک اعلا واصل می شود "_" حداقل خلاصه کن:/یک مومنت هم جا نینداخته:/مگر میمیری که ان زبانت را در کامت بگیری و لال شوی و اسپویل نکنی ؟:/،ولو اینکه من بخواهم با سیخ داغ در حالی که تهدید به کور کردنت میکنم ،بازجویی ات کنم؟! :/
از قول های احمقانه ای که به خودم داده ام این است که اگر یک بار دیگر به سرم زد بروم که بگویم برایم اسپویل کنید فرقی ندارد که باشد از
از این لحظه به بعد میم تنها طلای شهرمون نیست و با تشکر فراوان از دال که طلا شد، دیگه کوچکترین حسادتی به این کصخل روانی پاچه خوار ندارم
باشد که سال بعد بهمن هم طلا بگیره و انحصار طلا از چنگ پسرا بیرون بیاد
پ.ن: الان هم دارم ۱۳ reasons why رو می بینم و شرم بر من که دو فصل کلویی قشنگ رو مورد توجه قرار نداده بودم شما فقط مقدار shit بودن بانو رو ملاحظه بکنید
ساالها پیش، به یک بازی آنلاین به اسم جنگ خان‌ها یا خانوارز اعتیاد پیدا کرده بودم که نمی‌دانم هنوز هم هست یا نه، اما آن روزها اعتیادم به قدری شدید بود که حتی یکی از امتحانات آخر ترم دانشگاه را هم از دست دادم، چون با روز آزاد شدن قلعه‌ها مصادف شده بود و صرف عملیات قلعه‌گیری هم حدود 5،6 ساعت طول می‌کشید، بنابراین نه تنها تمام شب را بیدار بودم، بلکه سر جلسۀ امتحان نرفتم و آن درس را هم حذف شدم.
در گروه یا آن‌طور که می‌گفتیم، قبیلۀ ما، افراد تباه
کلا زندگی دو روزه،
فردا ممکنه نباشیم.
قدر هم رو بدونیم.
درباره بقیه اون قسمت پیر درون، که هر روز بیشتر کشف میکنم،
این افراد،
معمولا همه ش به اینو اون گیر میدن (میپرن و پاچه میگیرن) که اینکارت غلطه اونکارت غلطه، اینکارت فضولیه، زیاد حرف نزن، و... توهین میکنن، و...
ولی دقیقا خودشون همه این خصوصیات رو دارن.
این افراد تنها میمونن.
4 نفر رو تا الان مشابه این افراد دیدم (با خصوصیات اینها، که کاملا تنها موندن).
راستی بچه ها،
من تا حالا با 16 تا مصاحبه ای گر
امروز آخرین روز از برج زیبایم، آبان ماه بود
و من در سگ اخلاق ترین حالت ممکن خودم بودم
پاچه‌ی همه‌رو از دم گرفتم
حوصله‌ی خودمم نداشتم
نمیدونم چرا
واسه اینکه آخر آبان شده یا شایدم تو دوره باشم
ولی نه، دوره که نمیشه. اصن در توانم نیست
ولی حالم خوب نیست
دلم پر میکشه واسه اینکه یه بار دیگه ببینمش
اینم که شد دیالوگ فیلم
ولی به هرحال
من حالم بده
خوب نیستم
دلم تنگ شده
تنگ میشه
واسه آبان
واسه زندگیم
واسه ماه قشنگم
کاش یه جایی داشتم برم یه دل سیر
یه دل
- امیررضا! امیررضا! بدو بیا دیگه!

امیررضا تر و فرز خودش رو رسوند توی‌ هال. موهایش هنوز مثل جوجه تیغی بالا بود.

- پسرم! تا من این سیبا رو می‌چینم توی ظرف تو هم یه دستمال بکش رو سفره که خاک نشسته روش.
تا سال تحویل فقط پنجاه دقیقه مونده بود. امیررضا و نیوشا بیشتر
از بابا و مامان ذوق داشتند که لحظه سال تحویل بنشینند دور سفره هفت‌سین.

- آمنه! پاچه این شلوار من رو ندوختی؟

- ای وای! یادم رفت! دیشب که سر چرخ خیاطی بودم ده بار گفتم کسی لباساش نیاز به درست ک
متن آهنگ عجایب شهر حمید صفت
آزاد شدم خوشحالم ننه ایشالله آزادی قسمت همهآزاد شدم چشمامون تَره ایشالله بیرون دنیا بهترهآزاد شدم بیا بغلم همه جلو رفتنو من أ همه عقبمآزاد شدم بگو به منم من توو حبس بودمو بی خبرم همه عجبنداستان شده همه توو غمن چرا لنگو پاچه های همه رو همنپَ ننه ننه خاک توو سرم ناموسا ناموسم بریز آب پاک رو دستم
ادامه مطلب
سقف کشسان ترنسپرنت : اگر به بازی با رنگ ها و نور دهی فوق العاده علاقه ی ویژه ای دارید من به شما پاچه کششی ترنسپرنت را پیشنهاد میکنم . پارچه ای بسیار عالی برای بازتاب نور و رنگ که جلوه گر تصاویر و نور پردازی های شما در سقف های منازل و یا مجموعه یاداری شما می باشد .
سقف کشسان ترنسپرنت
میگن اگر کسی به واسطه روزه گرفتن در حال یا آینده دچار مشکل بشه
نباید روزه بگیره
ای ایهالناس این فقط برای جسم نیستا برای روح و روان هم هست
یعنی شما اگر به واسطه ی روزه گرفتن بی اعصاب میشی به ضرص قاطع خود خدا هم از اون بالا دو دقیقه بیاد پایین بهت میگه که روزه نگیری 
یعنی وقتی کسی روزه میگیره و پاچه هم میگیره
این آدم روزه بهش واجب نیست بوخودا
نگیرید عاقا نگیرید جنبه ندارید اعصاب ندارید
والا
دوره روان شناسی من هم کم کم تموم شد
جلساتم کمتر شده و نسبت به گذشته خودم خیلی بهتر شدم
حتی نسبت به اطرافیانم...
البته هنوز جای کار دارم اما خب میتونم بگم سلامت روانی هم مهمه همونطور که سلامت جسمی مهمه
هنوز هم غمگین میشم. هنوز هم نسبت به خودم اعتماد به نفس ندارم. هنوز هم حس تنهایی گلومو چنگ میندازه ولی باهاشون کنار اومدم...
...............................................
بچه ها شده بی حوصله باشید؟ به همه چیز؟ حتی خودتون؟
شده سرد بشید؟
 
 
خاطرات شازده حمام»، بخشی از خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی محمدحسین پاپلی‌یزدی در محله‌ای فقیرنشین در شهر قدیمی و کویری یزد است که در سال 1327 خورشیدی در این شهر به دنیا آمده و دوران کودکی و نوجوانی را در آنجا به سر برده است. پاپلی که دانش‌آموخته‌ جغرافیا در ایران و استاد مدعو دانشگاه سوربن است و در تحقیقاتش بر توسعه‌ روستایی تمرکز داشته، در جلد اول «شازده حمام» ضمن روایت خود از ماجراهای کودکی‌اش، توجه خواننده‌ را به پدیده‌ باستا
 
 
هنوز دردها یادم نرفته است.
هنوز روضه‌ی حضرت زهرا که می‌شنوم،
یادم می‌آید به تلخی، که برایم روضه خواندی و
چند روز بعد سیلی تو بر صورتم...
هنوز یادم نرفته است قدرت دست‌هایت را روزها پس از دیگری.
 
 
#نه_به_خشونت_علیه_زنان
جدیداً خیلی کریه المنظر ایکبیری نکبت شده ام. و ا این موضوع ناراحتم. و میتوانم تا سالها و حتی روزها درباره اش غر بزنم و بنالم. و برای این دارم در وبلاگ این کار را میکنم چون به اندازه ی کافی با این موضوع ملت را جنده کرده ام و اینجا را تا قرنها بعد و حتی هفته ها بعد کسی انتظار نمیرود بخواند. و اگر شما دارید این را میخوانید خیلی بدشانس هستید و خیلی دلم میخواست شما را برنده ی خوششانس بدشانسترین فرد این برنامه اعلام کنم ولی آنقدر بدشانس هستید که حتی ا
حالت تهوع دارم 
از اینکه فردا امتحان میان ترم ۱۵۰ صفحه ای دارم و الان صفحه ی ۲۷ ام.
از اینکه باید مقاله ی شاه بنویسم و هنوز ۱/۳ ش رو نوشتم.
باید پیپر سیاست بدیم و هنوز ندادم.
باید برای روان هم ارائه داشته باشیم و هم یه تحقیق بهش بدیم.
باید برای امتحان میان‌ترم دانش خانواده ای که حتی هنوز کتابش رو هم‌نخریدم و روان شناسی بخونم و هنوز نخوندم....
باید برای بیچ تیزر تبلیغاتی بسازیم و هنوز نساختم...
اینا همش مونده و فقط ۵ هفته تا پایان ترم وقت هست...خدای
دهم مرداد روزیه کهایرانیان باستان جشن چله ی تابستون میگرفتنبعد از رد شدن چله یتابستون هوا شروعبه خنک شدن میکنه...چله تابستونتون مبارک!پ.ن: ما نیز هنوز چله نشین سردی دهم مرداد چند سال پیشیم. هنوز چشم انتظار و هنوز دوست‌دارش...
پ.ن2: این مطلب رو پارسال گویا نوشته بودم، نمیدونم چرا تا امسال منتشر نشد.
   
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوزپای قولی که تو یادت رفته می مانم هنوزمی نشینم خاطراتت را مرتب می کنمدر مرور اولین دیدار، ویرانم هنوزکاش روز رفتنت آن روز بارانی نبوداز همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوزراه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ایمن برای ردپاهایت خیابانم هنوزبا جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفتبی تو از این نیمه ی دیگر گریزانم هنوزبعد تو من مانده ام با سالهای بی بهاربعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوزدست هایم را رها کردی میان زندگ
از صبح نزدیک چهل پنجاه بار بماند امیرعباس گلاب رو پلی کردم و مشغول کارام شدم
همین چند لحظه پیش ز. م زنگ زد و بهش گفتم نه و بهونه آوردم
تلفونو با یه خداحافظی محترمانه و سلام برسونید قطع کردمو زار زدم
زااااررر زدم
من جدا روانم بهم ریخته 
یه سیکل معیوبه 
هم دلم تنگه هم مثل سگ پاچه میگیرم هم مثل گراز تنهام و تنها داراییمه و میدونم تنهاتر میکنم خودمو منه روانی و هم مثل خرچنگ میدونم تنها کسمه
چه مرگته خودمه احمق
کاش خبر مرگمو واسم بیارن با این اخلاق
ساعت چهار و نیم صبح. مادر و پدر رفیقی مدتی است که به مکه رفته اند و رفیقمان نیز از ما دعوت به عمل آورده که هر از چند گاهی به منزلشان بروم و چند روزی بمانم.او را هم به دنیای زیبای شب بیداری دعوت کردم و هم اکنون او در حال ویوولون تمرین کردن است و من نیز«داستان دو شهر» چارلز دیکنز را باز کرده ام و میخوانم.یک ساعت دیگر هم که کله پزی ها باز می کنند می رویم که یک کله پاچه بزنیم و حسابی سرمست شویم!
خلاصه که زندگی فعلا بر وفق مراد است.
بالاخره بعد از تمام سربالایی ها به سرپایینی رسیده بودم. خوبی اش این بود: اول سربالایی می رفتم و برگشت سرپایینی بود. سربالایی ها را اول صبح و در تاریک روشنای دم سحر رفته بودم. آسمان یک آبی عجیب و غریبی بود. از آن آبی های توی فیلم ها که حس خوبی می دهند. از آن آبی ها که درخشان نیستند. مثل آسمان آبی یک نقاشی اند.  
توی سرپایینی پدال زدم و سرعت گرفتم. سریع دنده ها را رساندم به بالاترین حد ممکن و پدال زدم. می خواستم ببینم بیشترین سرعتی که می روم چه قدر اس
داشتم به زنده بودنشان شک میکردم که عه؟واقعا انقد خانواده خوبی دارم که هیچ طعنه ای راجب کنکور نمیزنن؟داشتم کم کم نگران میشدم که نکند عوضشان کرده اند؟چقد طاقت اورده اند؟چیزی نمیگویند؟ رتبه را درون سرم نمیزنند؟که وسط بحث امروز خداروشکر نیششان را زدند یاد اوری کرده اند که من در تمام زندگی ام همیشه یه شکست خورده بازنده بیشتر نبودم من همیشه کم اورده ام من همیشه یک جای کارم میلنگد من همیشه میبازم من نمیتوانم موفق شم خیالم راحت شد زنده اند. عوضشا
نمیدانم او را یادتان هست یا نه.یک بار درباره اش خیلی کوتاه اینجا نوشته بودم. حالا بعد از این همه سال دوباره بازگشته است.. دوباره به سراغم آمده! هنوز فراموشم نکرده..هنوز دوستم دارد.. و هنوز برای شنیدن دوستت دارم آماده ی جنگیدن است!
امروز رفتیم یکی از رستورانای مثلا درجه یک. از ظهر تا حالا که ۱۲ شبه این غذاهه مونده سر دلم
تازه دو بارم رفتم دسشویی
جرات نمیکنم خیلی چیزی جلو مامان اینا بگم
هر چند از عرق نعنا و نبات خوردنام میفهمن
چین این رستورانا آخه عوضیا
هیچی دیگه هی عرق نعنا میخورم
تازه شامم نخوردم
بابت حرکت زشت دیروز اون نارفیق امروز ما صد و خورده ای پیاده شدیم تا حالمونو خوب کنیم
ولی روز خوبی بود 
صبونه خوبی زدیم بر بدن و بعد از یه استراحت کوچولو نهار رفتیم یه جای باکلا
پراکندگی ایل موسیوند را تا حدی می­توان به این شکل ترسیم کرد:
-         مرکز اصلی: منطقۀ خاوه در دلفان
-         شهرهای نورآباد و کوهدشت
-         روستاهای استان همدان و شهرهای همدان، نهاوند و ملایر
-         منطقۀ «پاچه لَک» شهرستان اَزنا
-         شهر بروجرد و روستاهای اطراف
-         خرم­ آباد، منطقۀ هرو و برخی پراکنده در بین بیرانوندها
-         منطقۀ خُنداب (شَرّا) در استان مرکزی
-         شهر دورود و برخی روستاهای اطراف
-         منط
سال 98 است و من هنوز اینجا را دوست دارم.. هنوز رمز ورودش رابه یاد دارم وهنوز سر میزنم و کامنت دونی اش را چک میکنم وهنوز بعد از همه ی نوتیف های اپلیکیشن هایی که برایم عزیز بوده اند و فعالشان گذاشته ام این شماره ی کامنت ناخوانده ی وبلاگ من را به وجد می آورد. هنوز بر میگردم و مطالب ده سال پیشم را می خوانم و از بچگی و سادگی ها و جو زدگی ها و البته زلالی ان موقع خنده ام میگیرد و گاهی هم یخ میکنم و به این فکر میکنم که ده سال بعد با ید به امسالم بر گردم و چه
~دیروز تو یه سگ گرمایی پا شدیم مث این اسکلا رفتیم لواسون :| سیم aux عم خراب بود با کوچکترین حرکتی اهنگ قطع میشد. بعد فک کنین جاده لواسون هم از نظر پیچ پیچ با جاده هراز و جاده چالوس برابری میکنه :| منم با شصتم سیمو گرفته بودم جیغ می کشیدم :| 
~چقد خوشحالم که مدرسه نمیرم :)
~یه اهنگ پیدا کردم خیلی قشنگه اسمش پاچ لیلیه. پارچ نه ها، پاچه هم نه، پاچ :|
~بنظرتون برم باشگاه این سه ماهو؟ 
~دیروز که رفته بودیم بیرون یه نی نی اومد کنارم :)) کلی ادا اطوار و چشمک و تکو
چند روزه با بابا زدیم به تیپ و تاپ هم
سرِ هیییییچ و پوووچ
اما ییهو تصمیم گرفتم همین هیچ و پوچه رو گنده ش کنم که بشه بهونه واسه سگ اخلاقی حداقل یه ماه آینده م
صبح حساب کار دستش اومده بود یا هرچی رفته بود برام لپ تاپ قیمت گرفته بود که از خر شیطون پیاده م کنه
یه ماهه منو ساییده نمیره قیمت بگیره
الان به صرافت افتاده
ظهر اومد خوشحال و اینا فک کرد الان بگه رفتم برات لپ تاپ قیمت کردم و اینا همه چی حل میشه و قربونشم می رم و ماچ و بوس و اینا
ولی دید از این خ
از چند روز گذشته است و چند هفته می‌شود که چیزی ننوشته‌ام. هنوز خواننده‌ای ندارم و هنوز آنقدر با کسی در این فضا خودمانی نشده‌ام که زنگ بزند و بگوید کجایی پسر. من هنوز آن رهگذرم. آن رهگذر که یک روزی از پشت پنجره شما گذشته است. آن رهگذر که حتی کنجکاوتان نکرده. اما خب مسیر همین است، همین که بنویسی، بخوانی، معاشرت کنی، گفتگو کنی. از همین گذر کردن سالی به ماهی یکبار است که می شود آشنا شد. می شود مخاطب پیدا کرد و می شود دوست شد.
   داییه از بعد از تصادف از ضعف اعصاب شدید رنج میبره. به طوری که اشتهای خاصی به گرفتن پاچه ی بچه ها پیدا کرده (البته فقط و فقط شفاهی). این قضیه به قدری جدی شده بزرگترا نشستن باهاش حرف زدن و گفتن که فقط از ساعت 6 بعد از ظهر به بعد میتونه به بچه ها گیر بده و داییه هم قبول کرده. عصری توی محوطه ی جافرگوسنی نشستیم که پسرِ دخترخاله شروع میکنه شن و ماسه ها رو مثل نقل و نبات ریختن توی هوا. مامانش داره تهدیدش میکنه که جلوش رو بگیره ولی داییه نتونست جلوی خودش
دیروز چهارمین سالگرد برجام بود ولی متاسفانه از دستم در رفت این مناسبت و الان متوجه شدم و نشد یه مقدار قشنگ دلمو با شیخ پرزیدنت صاف کنم...
البته یکی از دلایل اینکه من فراموش کردم این بود که این آفتاب تابان که قرار بود دنیارو عاشق کار کردن با ما کنه نهایتا همون دنیارو کرد تو پاچه ما و نتیجتا این وضع که می بینید!
حتی همون شناسنامه دارهای روشن فکری که زبان دنیا رو بلد هستن هم رویی برای تعریف از برجام ندارن بس که این بچه قند و عنــسله!
بنازم به تدبیر
جمعه ای دیگر آمد و هنوز هم به تو نرسیده ایم
به آنچه رد خواست شما ست با حرص رسیده ایم
گرفته که شد به نا حق فدک و  هرزگی بیداد کرد
هنوز بر آن غصب محکم ایستاده اند و ترسیده ایم
هنوز مکرها تضادها در جامعه ات دارد،سخت است
سخت است از تو دور ماندن جای از تو قاپیده ایم
آخر این ظلم ها بر تو چیست به غیر از انزواست؟
منزوی از شما معصومین شدن،اینطور بوده ایم؟
پس از اندیشه ات بیاور سرشتی نو،توبه کردیم
با تو هستیم همیشه،پشت سر در راه ترسیده ایم 
ما جلوتر از
من به شخصه، از حرف زدن و دوستی با کسانی که همون پیر درون رو دارن یا به عبارتی، دیکتاتور، غرغرو، متعصب الکی، خودبرتربین و کسانی که همه ش پاچه این و اون رو میگیرن، به شدت اجتناب میکنم.
بحث با اینها فایده نداره چون وقتی کم میارن میگن: ادب مسئله مهمیه من ادامه نمیدم، ولی همون آدم تا دو دقیقه قبل میگفت کی من شش نفر رو بیارم بهت تجاوز گروهی کنن من لذت ببرم (چون اینها خودشون فاقد میل جنسی و الت تناسلی هستن و دوست دارن بقیه اینکارو انجام بدن تا اون ها ل
سلام خوبین همگی؟
البته میدونم همه خوب نیستیم، ولی خوب چه میشه کرد؟ این شهری که منم شرایط خیلی بهم ریخته و ناامنه و دوروز اول هفته رو که با در بسته کار کردیم درواقع اصلا کاری نکردیم فقط منو وتریون رفتیم سرکار چون نمیشد نریم، و کلا هنوزم خیلی شرایط عادی نشده و بیشتر ازاین نمیتونم اوضاع رو شرح بدم فقط خدا به خانواده های داغ دار صبر بده،. هممون شرایط رو میدونیم ولی خوب شرایط شهری که منم شاید بدترین بود در بین بقیه شهرها.
از شرایط کاری بگم یکم شرای
سال بعد کنکور دارم. کنکور یه هدف نیست بیشتر شبیه یک سرگرمیه یه سرگرمی هیجان انگیز و رکوردی که تلاش و تمرکز روزانه می خواد. چی بهتر از اینکه یک سال رو میتونی بهش فکر کنی و باهاش سرگرم باشی؟ به همین سادگی یک سال از این زندگی رو که رفته توی پاچه ات سپری میکنی!
هر چقدر فکر میکنم جایی برای من در این دنیا وجود نداره. باید کوله پشتی ام را بردارم و برم. 
یکی از معلم های دبیرستان بهم میگفت: سال بعد کنکور میدی؟ 
_ آره
رشتت چیه؟
_ ریاضی
به نظرت آینده داره؟
_ آ
امّا این سگ هار هم هست!
 
شخصی را به روزنامه کیهان را منصوب کرده­اند به منصوب کننده
گفته اند چرا این شخص را رئیس روزنامه کیهان کرده ای؟ گفته است سگی می خواهم که
پاچه بگیرد . حال این سگ پاچه همان شخص را گرفته و او را ول نمی کند! این سگ هار
هم هست !
بهداد
طهران ، 3 تیرماه 1398
همه این روزنامه ها و مجلات ایران از یک  کارخانه در می آیند زیر همۀ آن ها نوشته شده :
Made in the England
The Great Britain
اسپوتینگ (نوستی) نیز یکی از مطبوعات ایران است.Made in the England
قدیم ها هوای بهار با الان فرق داشت، یک لحظه ابر بود یک لحظه آفتاب، دلچسب بود اونم واسه ما که بچه بودیم و شوق تعطیلات بهاری را داشتیم. پاچه های شلوارمون را بالا میزدیم و با کاسه و جارو مشغول شستن فرش میشدیم، فرش های شسته شده از دیوار حیاط خونه ها آویزون بود و آفتاب میخورد، همه چیز بوی نو و تازگی میداد اما اومدن بهار برای من همیشه با یک غمی همراه بود مثل غم غروب جمعه، غمِ عصر روز سیزده بدر! گاهی فکر کردن به پایان جلوی لذت بردن از لحظات را میگیره. 
× و بالاخره روز موعود رسید... اسباب کشی... اگر خدا بخواد امشب وسایلم رو میبرم جای جدید... البته که هنوز توش پر از کارگره و جا هنوز مرتب نیست و ممکنه چند روزی رو توی یک آشفته بازار به سر ببرم، تنها دغدغه ی من اتاقیه که باید دو تخته باشه و هنوز آماده نیست و کلی آدم براش دندون تیز کردن... کله ی صبح رفتیم اسمامونو چسبوندیم به درش ":)))) ولی خب دیگه خوابگاهه و قانون جنگلش...
×× روم نمیشه بگم ولی میگم، برام دعا کنید به انرژی مثبتش احتیاج دارم...
افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت میدیم تو کله پاچه فروشیه
اونم نه برای فکر کردن، بلکه برای خوردن!
گیله مرد
#بزرگ_علوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1080×720]
مشاهده مطلب در کانال
والا تجربه نشون داد به ما پسرا هم کمتر از دخترا پیچیده نیستن.
بهترین شون تو شغلشون عالین و ممکنه حتی نذارن شما یه صندلی جابجا کنین.
نمونه ش هم همون آدم بی مزه که قبلا گفتم.
و بعد خب شما میگین واووو چه جنتلمن. ولی وقتی تو رابطه میرین میبینین که اش دهن سوزی هم نیستن و مث سگ پاچه میگیرن.
این کامی ۱۰۰۰۰ تا دختر دنبالشن. با همشون هم اوکیه.
کلا با همه اوکیه
 
و من اگه اگه بخوام وارد رابطه بشم و این غلطو بکنم گور خودمو کندم.
بچه ها یه نظر سنجی میخوام بذارم
فقط دکلره ریزش مو میده؟ آخه این موی مشکی پرکلاغی ای که  روش زده بود قهوه ای سوخته و البته تو پاچه ی من کردن به جای گردویی انصافا موهامو نمیریزونه :) حالا دو یا سه بار هم روغن آرگان اندازه سه چهار قطره به کل سرم زدم که بعید می دونم همچی معجزه ی درجایی بکنه چون اگه میخواست موی من آسیب ببینه قطعا با رنگ می دید درسته؟ 
خوب حالا ضرر رنگ چیه؟ راسته میگن موها رو بیشتر سفید می کنه؟ 
از رنگ موهام ناراضی نیستم خوب معلومه اونی که من نمیخوام نیست ولی حتی یه
۲۶ در حال آمدن است و من نمی دانم چگونه بهت تبریک بگویم که تمام احساسم را در آن خلاصه کنم.
۲۶ در حال آمدن است و من می خواهم در آمدنش کنارت باشم اما مقابل روزگار ناتوانم.
۲۶ در حال آمدن است و من نارحتم که نمی توانم در آن روز تو را در آغوش بگیرم و تبریک بگویم.
۲۶ در حال آمدن است و من هنوز کادو نگرفتم، گشتم ولی هنوز چیزی نیافتم که بتواند تمام دوست داشتن مرا بیان کند.
۲۶ در حال آمدن است و من هنوز در انتظار شنیدن دوستت دارم هستم.
مادرت نیستم
اما اینکه میگن خاله مثل مادر دومه از نظر من درسته....
تو کی انقدر بزرگ شدی عزیز من؟
انقدری ک نتونم تو بغلم بگیرمت تا بخوابی؟
اونقدری ک نتونم بی بهونه پشت هم ببوسمت؟
اونقدری ک نتونم خیلی از کاراتو خودم برات انجام بدم با عشق؟
اما ممنونم
ممنونم ک هنوز زورت ب من نمیرسه
ممنونم ک هنوز باید شبایی ک پیشمی چند بار پتو رو روت مرتب کنم
ممنونم ک هنوز مثل بچه ها تو خواب غر میزنی و چرت و پرت میبافی
ممنونم ک هنوز بچگونه خاله صدام میکنی
ک هنوز میتون
از لحظه ای که خبرداده اند پسرک از دوچرخه پرت شده پایین تا امروز چند روز میگذرد ؟ پسرک هنوز روی تخت بیمارستان است و من هنوز احساس میکنم در یکی از سریال های آبکی صدا و سیما گیرافتادم  و اینقدر سناریو اش آبکی ست که دکتر ها مثل همه ی دکتر های سینمایی میگویند فقط معجزه 
میشود برای پسرکمان دعا کنید؟ خواهش میکنم :( 
+میترسم خیلی زیاد سین اگه چیزی برای داداشش اتفاق بی افته دووم نمیاره
دانلود آهنگ بهنام بانی هنوز دوست دارم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * هنوز دوست دارم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Hanooz Dooset Daram With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام هنوز دوست دارم
فاصله میگیری خب بیشتر دلم میخوادتورو خوب نگاه کن تو چشام جون همین چشما نروساده دل بستم ول
زندگی بعضی موقع ها زورش رو به رخ مون میکشه همین قدر بی رحم همین قدر .....ولی هنوز میبینیم که من سرپام و دارم ادامه میده
اتفاق های زیادی افتاد که هیچ جا نوشته نشد 
خاصیت زندگی همینه ادمو تغییر بده جوری که از اخرین پست وبلاگت خودتو نشناسی 
دنیای عجیبه
امیدوارم نبودن مان را به پای  بی معرفتی مان نزارید!
بهترین حال این چندماه باز کردن اینجا و بعد از مدت ها که من اصلا نبودم دیدم چندتااااا کامنت دارم و این یعنی من هنوز وجود دارم .
دیروز که داشتم میرفتم برای نوروفیدبک دو تا از همکارام منو دیدن که دارم از پله های ساختمون میرم بالا .تابلوی ساختمان شامل عبارت هایی مثل روانپزشک .متخصص اعصاب و روان مشاوره ازدواج و س ک س تراپه و در کنارش درمان تخصصی میگرن و سر درد...
با اینکه سالهاست مشاوره میرم و یه عده ای هم میدونن که مشاوره میرم اما دوس نداشتم همکارام ببینن دارم میرم تو این ساختمون...
دیروز به دکتره میگم به نظرتون صداقت جواب میده؟ بگم برای میگرنم میام؟ سر بسرم میزاره و میگه
اصلا استاد عادتشونه روایت خوندن سر کلاس؛ حتی وقتایی که موضوع درس ظاهرا ربطی نداره، یه روایت مهمونمون می کنن
 
امام صادق (علیه السلام)- فی زیارة الامام الحسین(علیه السلام)-:
من زاره کان اللهله من وراء حوائجه، و کُفیَ ما أهمَّه من أمر دنیاهُ.
 
صرتم خیس شده و این نشونه ی خوبیه!
این یعنی دلم میگه: هنوز به من امید داشته باش؛ هنوزم  می تونم دلتنگ خوبیها باشم. 
این یعنی من هنوز زنده ام...
الحمدلله علی کل نعمه
دارم سعی میکنم که بتوانم کمی فکر کنم و کمی بیش از ماهی قرمزهای تنگ حواسم را جمع کنم. برای خودم جالب است که هرچندوقت یک بار حس میکنم که: "دیگه دارم میزنم جاده خاکی". 
و فکر میکنم مشکل همینجاست. که هنوز نمیتوانم درست 'فکر کنم'.
و حس میکنم که هنوز باید بیشتر به درون فرو بروم. و هنوز زود است. هنوز زود است... برای بیرون آمدن. 
حس میکنم وقت فروریختن است و من این نشانه هارا خوب می شناسم. اما همانطور که گفته بودم، می توانم با پازل های مختلفی ادامه دهم. فرو ری
جواب بازی آفتابه ۲ رو امروز براتون آماده کردیم ، نسخه سابق این بازی بسیار پر محبوب بود به طوری که بازی آفتابه یکی از اولین بازی های حدس کلمات به شمار میامد.
جواب کامل بازی آفتابه ۲الف) آفتابه جدید (آفلاین)
مرحله ۱ : خرابیمرحله ۲ : توربینمرحله ۳ : بارزمرحله ۴ : شموشکمرحله ۵ : آجرپارهمرحله ۶ : اینجا آخر خطمرحله ۷ : ماشین آشغالیمرحله ۸ : آقازادهمرحله ۹ : پاچه خوارمرحله ۱۰ : پیچ پلیسیمرحله ۱۱ : شاسیمرحله ۱۲ : دولت روحانیمرحله ۱۳ : شلیکمرحله ۱۴ : قوطیمرح
جواب بازی آفتابه ۲ رو امروز براتون آماده کردیم ، نسخه سابق این بازی بسیار پر محبوب بود به طوری که بازی آفتابه یکی از اولین بازی های حدس کلمات به شمار میامد.
جواب کامل بازی آفتابه ۲
الف) آفتابه جدید (آفلاین)
مرحله ۱ : خرابی
مرحله ۲ : توربین
مرحله ۳ : بارز
مرحله ۴ : شموشک
مرحله ۵ : آجرپاره
مرحله ۶ : اینجا آخر خط
مرحله ۷ : ماشین آشغالی
مرحله ۸ : آقازاده
مرحله ۹ : پاچه خوار
مرحله ۱۰ : پیچ پلیسی
مرحله ۱۱ : شاسی
مرحله ۱۲ : دولت روحانی
مرحله ۱۳ : شلیک
مرحله ۱۴ :
 
من هنوز هیچی نیستم حتی از هیچم هیچ ترم. نه هنوز کاری کردم نه بهتر شدم نه به کسی کمک کردم نه خودم خودمو بهتر کردم. هیچی. دوروز دیکه معلوم نیست بیستو چند ساله میشم. وجورم هنوز هیچ ارزشی نداره نه برای خودم نه برای دیگران :((( وقتی بهش فکر میکنم خیلی ناراحت میشم. احساس بی وجودی بی مصرفی میکنم. به خصوص این مدت که کلا کار نکردم زیاد هرچند که دارم بهترش میکنم اما چه فایده. هنوز بودو نبودم هیچ فایده ای نداره :(((. این فکرا اذیتم میکنه. خیلی زیاد. 
 
علیرضا رفته بود بیرون تا یک مقدار میوه و خوراکی برای خانه بخرد ! یخچالمون تقریبا خالی بود و هیچی نداشتیم که برای فردا غذا درست کنم.
رفتم بالا و وارد سالن شدم اطرافم را نگاه کردم اتاق چهارگوش بود و یک سمت آن دو ردیف صندلی چرمی چیده شده بود و سمت دیگرش میزی اداری قرار داشت که دختری با موهای بلوند و شالی سبز رنگ در پشت آن نشسته بود.
دختر مانتوی سفید تمیزی که به نظر لباس کارش بود بر تن داشت و شلوار لی پاچه کوتاهش که با کفش های کتانی قرمز رنگی ترکیب
گفته بودم یکی از 100تا کاری که میخوایم توو قرنطینه انجام بدیم وب زدن مشترکه. حالا اومدم در جریان یکی دیگه از 100 تا کار بذارمتون!
کچلگی
بعله! ما الان دوتا کچل کچل کلاچه روغن کله پاچه ایم
تجربه ی خوبیه باد میخوره به کلمو خواهرزادم هم بهم میگه دایی کچل هروقت یه چیزی ازم میخواد میگه خاله هروقت میخواد بندازم دنبالش بهم میگه دایی کچلو اینقد ذوق میکنه دست میکشه رو سرم! میگه خاله بیا دست بزنم به مغزت
دوستام بهم میگفتن چجوری تونستی از موهات دل بکنی؟ خب ب
 
ماه من ! غصه اگر هست ، بگو باشد ...
معنی خوشبختی بودن اندوه است !
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور ...
چه بخواهی و چه نه ، میوه یک باغند !
همه را با هم و با عشق بچین ...
ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند ...
که خدا هست و خدا هست هنوز ...
 
 
 مهین رضوانی فر
#روز_دانشجو/ طنزاین که میبینی کنون چون لاله خوش‌بو شدهخرزده تا لایق عنوان دانشجو شدهکل فامیلش کل ممتد کشیدند از خوشیتا خبر آمد زمان ثبت نام او شدهاو خودش یک پا نیوتن بود اما ای دریغسیب ها کلا کمی گندیده و کرمو شدهکنترل سی، کنترل وی، اند تحقیقات اوستگاه حتی دیده ام محتاج بر آندو شدهخواسته رنگ‌سیاسی هم بگیرد یک کمیگاه با کیهان و گه با آرمان همسو شدهاکس روزی موج بود، حالا ببین در خوابگاهسخت محبوب است نام گونه ای دارو شدهاز حراست تا که با اذن ا
من تو آتلیه کار می کنم.البته نمیشه بهش گفت آتلیه یه عکاسی کوچیکه تو یه زیرزمین.امروز یکی از مشتریای قدیمی اومده بود که عکسای هفت ، هشت ، ده سال پیششو با عکسای زنو بچش یکی کنه بندازه تو قاب.بایگانی عکاسی رو گشتم ، سی دیا و دی وی دیایی که چندین سال پیش رایت شده بودن رو گشتم ، ولی پیدا نکردم.حوصله م سر رفته بود.طرفای سه یا چهار ظهر بود و عکاسی هم خلوت.عکسای قدیمی بایگانی رو نگاه کردم.عکسایی که سال دو هزار و چهار گرفته شده بودن و خیلی قبل تر. . . با دور
شستشوی مرتب مجاری تنفسی با آب یا آب نمک رقیقپرهیز از ورود مواد زائد و سمی دیگر به بدن مانند: سیگار و قلیان، حشره کش ها، مصرف غذاهای مانده یا دارای مواد نگهدارنده ، ...پرهیز از خوردن غذاهایی که باعث غلظت خون می شوند، مانند: گوشت گاو، عدس، بادمجان، میرزا قاسمی، سوسیس وکالباس، ماکارونی، قارچ، کله و پاچه و ...درمان یبوست و پرهیز از مواد یبوست آورپرهیز از کارهایی که منجر به کاهش نیروی عمومی بدن می شود، مانند : خواب ناکافی، شب زنده داری، ورزش سنگین و
وقت هایی که کسل و بیحوصله بودیم و زمین و زمان برامون فشار محسوب میشد، میگفتیم ایتس آل ابوت د هورمونز و لعن و نفرینشون میکردیم هورمون‌هایی که انگار هیچوقت با ما سر سازگاری نداشت. نمیدونم فاطمه هنوز هم اینکار رو میکنه یا نه، نمیدونم اصلا چه وقت‌هایی و چه چیزهایی ناراحتش میکنه اما برای من هنوز هم همونجوره. هنوز هم میشینم پشت لپ‌تاپ دو خط می‌نویسم وبلاگ و در ته ذهن بیچاره‌ام به هورمون‌هایی که نمی‌شناسمشون فحش میدم. همیشه تقصیر هورمون‌هاست
معروف است اگر هنرمندی بخواهد اثرش در جشنواره های بین المللی دیده شود باید سمت و سویی را رعایت کند که خوشایند داوران و سیاستگذاران این جشنواره ها قرار بگیرد. به طور مثال از نگاه غرب، زندگی مردم کشورهای جهان سوم باید در فضایی سیاه نشان داده شده و هر نوع حس عزت و استقلال طلبی در آنها سرکوب شده باشد و ... شاهد هستیم که بسیاری از هنرمندان به خصوص در عرصه سینما با طمع نسبت به کسب جوایز بین المللی به تحقیر ملت خود می پردازند و عملا به نیابت از بیگانه ب
برای خرید انواع اکسسوری زنانه با قیمت عالی و کیفیت متفاوت می توانید با فروشگاه اینترنتی تک سبد همراه شوید  این چند اکسسوری متفاوت و خلاقانه توسط تیم تک سبد تولید شده و می تواند در آراستگی ظاهر شما تاثیر به سزایی داشته باشد.
 
 
برای مشاهده تصاویر بیشتر و اطلاعات کامل هر محصول بر روی آن کلیک نمایید.
 
 
 

 
کمربند بدون سگک TS قابل تنظیم
 

35,000 تومان
 
 


 
نگه دارنده پاچه شلوار در چکمه و کفش برند TS
 
19,000 تومان

 
 

 
ست گوشواره چرم 6 جفتی
 
18,000 توما
دختره هرروز داره یه آرزوش و زنده به گور میکنه، هرروز خوشیا مثل ماهی از زیر دستش سر میخورن و غما جا رو براش پر میکنن و هرروز با بعد جدیدی از غصه آشنا میشه ولی هنوز به مضخرف ترین شکل ممکن امیدواره و نمیخواد شرایط و بپذیره. یکی نیست بهش بگه لعنتی هنوز چن روز ازش نگذشته که به وضوح تهش و دیدی و گفتی اگه این جهنم نست پس چیه...
دختره خله...
این همه راه جلوی پاش بود و با انتخابا و تصمیمیای غلط گند زذ به همشون...
این همه خوشی داشت و کاسهی صبرش بد جایی لبریز شد
بچه‌ها عاشق هم بوده و هستند هنوز
سال‌ها رفت و از آن باده چه مستند هنوز
هر زمان خلوتِ ما در پسِ آن کوچه‌ی تنگ
بوسه ها در پس آن کوچه نشسته‌اند هنوز
هرگز از خاطر من پاک نشد، محو نگشت
گونه هایت که از آن حادثه خسته‌اند هنوز
روی این تپه‌ی همسایه که زیباست غروب
دست ها در کمر انگار که بسته‌اند هنوز
بعدها عهد شکستی به گوارای وجود
جامِ احساسِ منِ شیشه شکسته‌اند هنوز
 
«ناصر تهمک»
اسمش هنوز مدام سیوه، هنوز همه حسا هستن، هنوز همشون هستن! ولی من دیگه سکوت کردم. حالا دیگه دیدنشم از دست دادم. و هر روز می‌بینم یکی تو مخاطبینم، مدام سیوه، با لست سین ریسنتلی، که راهو به روش بستم. گفتم میرم دیگه نمیام، میرم که درس بخونم. حالا دیگه نمیتونم نرمش نشون بدم. روم نمیشه. امیدم فقط به اینه که فک نکنه به اینکه چرا این ریسنتلی نشد یک هفته، یک ماه. موند؟ 
خب ولی یه چیزی این وسط واضحه، من یه اقدامی کردم، و نشده. و دیگه مهم نیست! 
ولی خب... :(((
 
  به عکس ها فکر می کنم . به عکس هایی با ژست های متفاوت . به حال و هوایی خاص که دیگر تکرار نمی شد و نشد. و شاید جایی دیگر و در کنار کسی دیگر این اتفاق می افتاد و افتاد .  به عکس هایی که در یک آلبوم مشترک جا خوش می کردند فکر می کنم  و زمان و مکانی را که منجمد می کردند تا روزهایی را یادآور شوند برای غبطه خوردن ، برای عمر رفته ، جوانی طی شده ، آتشی خفته و به سردی گراییده .
 به عکس های دونفره ای فکر می کنم که شاید سرنوشت شان به قیچی سپرده شده باشد. به دقت ج
یکبار موقع سال تحویل از ته دلم آرزویی کردم ، به دو ماه هم نکشید که برآورده شد ، به یک هفته هم نکشید که فهمیدم چه آرزوی اشتباهی . از آن روز چند سال میگذرد و من دیگر نتوانستم چیزی را از ته دلم بخواهم .  انگار ته دلم با من قهر کرده ، شاید هم من با ته دلم قهر کردم . ولی مطمئنم خدا هنوز هست ، هنوز دست هایش پر است !
من هنور کار دارم، کلی کار نکرده که یک مرتبه خواب می‌آید و مرا با خودش می‌برد، درست مثل یک آجان یا یک فرشته‌ی مرگ. آن قدر سرزده که فرصت نمی‌کنم سرم را از روی کاغذ بردارم. من هنوز حرف دارم، می‌گویند سفره‌احترام دارد، اما با این وجود مرا از سر سفره دلم بلند می‌کند این خواب. چون تاریخ نخوانده‌ام، مهم نیست چه تاریخی از این جغرافیا از خواب بیدار شوم. سیصد و نه سال هم که در غار خواب باشم، چون به شهر آیم، هنوز داریم یک آقا بالا سر را سرنگون می‌کنیم
آدم ها کنار تو قیمتی میشن
من اگه حالم خوبه،چون هنوز دخترتم
چون خدا گفته بدترین گناهه ناامیدی
من وقتی میدونم تو هنوز دوستم داری، وقتی غلط میرم زودی بلد میشم.
اشتباه کردم ولی همین که پیشمی یعنی قوت قلب.
حضرت زهرای خدا...
سلام...
خوبین؟
در خیالم هنوز زنده ای؛ هنوز دوربین شکاری ات را به دست داری و در بیابان ها، برای گرگ ها کمین گرفته ای. صدای تیراندازی تو از پشت خاکریز های نبرد، در گوشم طنین انداخته. هنوز از قدم های گرم تو، خاک عراق و سوریه مثل تنور، داغ است. هنوز سرم را با آرامش خاطر به بالشت می گذارم و از حمله ی گراز ها هراسی ندارم؛ زیرا به خود می گویم: حاج قاسم، آن سوی مرز ها ایستاده و دارد دفاع می کند... . اما بعد، به خودم می‌آیم و از خواب بیدار می شوم. باز به خواب می روم و بعد، ب
شما که انقد تو زندگی ما سرک میکشین پستامو خوندین نه؟هنوز نمیترسین؟هنوز نفهمیدین با چی طرفین؟محدثه هرگز تکیه گاهشو از دست ندادهو اینو تو مغز کوچیک سیاهتون جا بدین!ما به قضاوت یه عده گردوی پوسیده نیاز نداریم!امیدوارم دیگه تکرار نشه چون صبرم تموم شده...بدم تموم شده!
جدا دلم میخواد بشینم، چشمامو ببندم و باد رو در حالی که توی موهام دست می کشه حس کنم، گرمای خورشید روی صورتمو ببلعم و روحمو بشورم پهن کنم جلوش تا خشک بشه :/ از خنکی هوایی که توی ریه هام میفرستم به وجد بیام، و از شنیدن صدای یه پرنده سرمست بشم .
مسئله اینه که بعضی وقتا فکر میکنم انقدر زیادی بزرگ شده، عجیب، حس یه گلوله برفی غلتان رو میده که جلوشو گرفتن سخته گاهی، دید منطقیم رو میگم (البته اینکه اسمش دید منطقی باشه جای بحث داره.). اجازه ی لذت های کوچیک
بهار آمده و برگ ریز مانده دلم
دلم شکست خدا ریز ریز مانده دلم
هوای عربده در کوچه های شب دارم
ولی خمار شرابی غلیظ مانده دلم
سرم هوای «سرم چرخ می زند» دارد
در آرزوی «عزیزم بریز!» مانده دلم
به این امید که شاید به دیدنم آیی
به رغم حرف پزشکان مریض مانده دلم
به آن هوا که بلندش کنی مگر از خاک
هنوز روی زمین سینه خیز مانده دلم
تو آمدی و به زندان عشق افتادم
به لطف نام تو اما عزیز مانده دلم
صدای تو، نفس تو، نگاه کردن تو
هنوز عاشق این چند چیز مانده دلم
هنوز ما
این روز ها لجباز شدم
با خودم ، با دنیا 
آخه چرا هنوز هم درد داره 
چرا این دنیا دردی رو توی دلم گذاشت 
که بعد از این سال ها هنوز میسوزم
پای درد های دلم 
راستش دلم به حال خودم هم میسوزه 
میخوام دنیام رو بسازم تا روزی که اومد 
دیگه منتظر من نمونه ، نگم دستام خالیه
نگم پای دست های خالیم بمون 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب آموزشی درباره بورس